باغ شقایق ها

یادنامه دویست شهید منطقه حکم آباد تبریز

باغ شقایق ها

یادنامه دویست شهید منطقه حکم آباد تبریز

باغ شقایق ها

سرباز شهید اصغر طالبى درویش

آن روزها که ابرهاى فقر بر آسمان زندگیمان یکه تازى مى کرد فراموشم نشده است. زندگیمان به سختى مى گذشت. روزها و شبها ما بودیم و دار قالى. وقت سحر عطر اشتیاق، تو را از خواب مى پراند و روى سجاده آرام مى گرفتى و بعد با لقمه اى نان و پنیر پشت دار آشناى قالى مى نشستى. مى بافتى و من با آهنگ دفه هاى تو در خواب سحرى غوطه مى خوردم.

در هر کار نیکى از ما سبقت مى گرفتى. نماز را زودتر از من آموختى و زیباتر از من بپا داشتى. نمى دانم زمزمه محبت را از کتاب درس کدامین مکتب آموخته بودى که در همه حال از جان مایه مى گذاشتى. روزها و شبها من بودم و تو بودى و دار قالى. راستى ما پشت دار قالى قد کشیدیم و بزرگ شدیم و من غافل از اینکه همگام با شکفتن گلهاى قالى جوانه هاى ایمان و ایثار نیز در وجود تو مى شکفت و به بارمى نشست.

مى گفتم که گره بر گره مى زدیم و رج روى رج مى انداختیم و من از خستگى مى نالیدم امّا تو بى هیچ اعتراضى با محبّت از دار قالى جدایم مى کردى و تنها مى بافتى و مى بافتى تا عصاى دست پدر باشى و امید مادر. تا بلکه رنگ سیاهى و فقر را از خانه بزدائى. تو مرد کار بودى و من هیچ وقت دل به کار نمى دادم.

جنگ بر ما تحمیل شد و تو براى دفاع از میهن و انقلاب عزم رفتن کردى. فرزند بدنیا نیامده ات را، همه دلبستگى ها و علائقت را به خدا سپرده و راهى شدى. تا اینکه بعد از نه ماه نبرد و دلاورى، تک ستاره تیر مستقیمى در منطقه عملیاتى «سردشت» تو را به معراج برد.

* راوى: برادر شهید

 

اصغر در 13/اسفند/1341 در شهر تبریز تولّد یافت. او هفت ساله بود که وارد مدرسه شد امّا به دلیل شرایط مالى خانواده، تحصیل در مدرسه را توأم با کار و تلاش انتخاب کرد و با قالیبافى خانواده خود را در تأمین زندگى شرافتمندانه یارى نمود. او تا کلاس سوّم راهنمائى درس خواند.

وى در سن نوزده سالگى به پیروى از سنّت پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه وآله وسلم در شهر مذهبى قم با خانواده اى متدین و معتقد وصلت نمود که ثمره این ازدواج فرخنده، دو فرزند پسر است که به خاطر عشق وافر به امام و فرزند شهیدش نام مبارک «مصطفى» را بر فرزندش نهاد.

اصغر قبل از پیروزى انقلاب، در روزهاى حماسه آفرین بهمن 1357 در تظاهرات و راهپیمائى ها شرکت مى کرد و یک بار هم توسط گاز اشک آور مأمورین رژیم ستمشاهى بى هوش شد امّا هیچگاه از حمایت انقلاب و اسلام دست نکشید.

بعد از شروع جنگ و تجاوز بى رحمانه رژیم بعث عراق به کشور اسلامیمان او براى دفاع و جهاد در راه دین و انقلاب، دوران آموزش خدمت سربازى را در پادگان «جلدیان» کردستان سپرى کرد، سپس عازم جبهه هاى نبرد شد. وى پس از 9 ماه حضور در جبهه هاى حق و مبارزه با کفّار بعثى سرانجام در تاریخ 16/دى/1362 در منطقه عملیاتى سردشت بر اثر اصابت تیر مستقیم دشمن به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی