شلمچه از بیقرارى مىلرزد و عطش دیدار دوباره شما گمنامان زخم جامه، پیکر چاک چاکش را به آتش مى کشد. من نیک مى دانم که شلمچه آن روزهاى آتش و خون را خوب به یاد دارد. شلمچه هنوز هم شقایق هاى داغدارش را که بر سر سجاده آرام مى گرفتند فراموش نکرده است. شلمچه دیارى است که به حرمت خون شما بلاجویان، نظرگاه ملائکة اللَّه است. شلمچه به حرمت لاله هاى بیقرارش ضریح عشق است و مطاف عاشقان. مى دانم که شلمچه آن آخرین دم حضور بی قراریت را هنوز هم فراموش نکرده است:
«اگر دشمن زبون قلبم را نشانه بگیرد و بدنم را زنده زنده بسوزاند یک کلمه ضعف و زبونى از خود نشان نخواهم داد و فروختن دین و اسلام و قرآن و امام عزیز را به گور خواهد برد. اگر دشمن خاکسترم را به رودخانه هاى جنوب و غرب کشور بریزد تا به امواج خروشان خلیج فارس بپیوندد، از آنجا صدایم را بلند خواهم کرد که: اسلام پیروز است، زیرا با چشمى باز و با فکرى آگاهانه این راه را انتخاب نموده ام.» (فرازى از وصیتنامه شهید)